خداحافظی با شیشه
زندگی خیلی عجیبه مامانی. یاد روزهایی افتادم که در به در دنبال راه حلی بودم تا تو رضایت بدی شیشه بگیری. پستونک که نخوردی و شیشه هم نمیگرفتی. یک ثانیه و بعد هم تف...اخرش شیشه های نابی طرح سینه مادر به دادم رسید و رضایت دادی...کم کم خوشت اومد و شیشت شد جانشین می می مامان. اولش شیر خشک بود و اب میوه تا دو سالگی و بعد جاشو داد به شیر پاستوریزه و ابمیوه و چایی و کلا هرچی نوشیدنی هست. خیلی شیشتو دوست داشتی و من همیشه تصور میکردم گرفتنش غیر ممکنه. مامان منیزه که اصرار داشت از دو سالگی بگیرم ولی دلم نمی اومد. البته دکترتم یکم کوتاه میاومد و گفت نگیر الان. همین حجم شیری که روزانه میخوره براش خوبه. البته پسر خوبی بودی و فقط برای خواب شب و خواب...
نویسنده :
مهسا
13:55