کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

خداحافظی با شیشه

زندگی خیلی عجیبه مامانی. یاد روزهایی افتادم که در به در دنبال راه حلی بودم تا تو رضایت بدی شیشه بگیری. پستونک که نخوردی و شیشه هم نمیگرفتی. یک ثانیه و بعد هم تف...اخرش شیشه های نابی طرح سینه مادر به دادم رسید و رضایت دادی...کم کم خوشت اومد و شیشت شد جانشین می می مامان.  اولش شیر خشک بود و اب میوه تا دو سالگی و بعد جاشو داد به شیر پاستوریزه و ابمیوه و چایی و کلا هرچی نوشیدنی هست. خیلی شیشتو دوست داشتی و من همیشه تصور میکردم گرفتنش غیر ممکنه. مامان منیزه که اصرار داشت از دو سالگی بگیرم ولی دلم نمی اومد. البته دکترتم یکم کوتاه میاومد و گفت نگیر الان. همین حجم شیری که روزانه میخوره براش خوبه. البته پسر خوبی بودی و فقط برای خواب شب و خواب...
29 بهمن 1393

مسافرت بابا و یه عالمه سوغاتی

پسر مامان بابا مجید دو روزی ازمون دور بود و رفت مسافرت. من و شما موندیم و روزهای بدون بابا....رفتارهای خاص و عجیبی در برخورد با مسائل داری. خیلی شبیه شخصیت من و باور پذیر برای من ولی خیلی دور از شخصیت بابا و عجیب برای اون. وقتی بابا رفت مسافرت شب ازم پرسیدی بابا میاد. گفتم نه رفته مسافرت..گفتی رفته امریکا پیش عمو..گفتم نه نزدیکتره و زود میاد. دیگه تاآخر ده روز هیچ حرفی درباره بابا نزدی. فقط شبها اصرار داشتی که حتما برمی خونه خودمون بخوابیم. خونه مامان منیزه و بابا بزرگ نموندی. من از همه خواستم در مورد بابا باهات حرف نزنند چون انتظار برای سن شما زیاده. فقط روز آخر به مامان منیژه گفتی بابام رفته یه جایی ولی دور  نیست و میاد. همین.. دو ...
15 بهمن 1393
1